شیر آفرین
ای دلت بند امیر المومنین
رشته های چادرت حبل المتین
مادر ماهی و خورشید زمین
ای کنیز فاطمه ام البنین
یک رباعی داشته دیوان تو
چار گل روییده بر دامان تو
چارقُل خواندیم در قرآن تو
همسر شیری و خود شیر آفرین
مثل قطره آمدی،دریا شدی
خاک بودی،تربت اعلی شدی
تا کنیز خانه زهرا شدی
خانه ات شد قبله عرش برین
ای به روح تو سلام اهل بیت
عارفی تو بر مقام اهل بیت
بچه های تو غلام اهل بیت
ای غلام خانه ات روح الامین
تو همه تن بودى و جان شد علی
در کویر تشنه باران شد علی
تو شدی قاری و قرآن شد علی
ای مفاتیح الجنان بی قرین
آنکه حکم صبر از الله داشت
پیش چشمت سر درون چاه داشت
نیمه شبها روضه ای کوتاه داشت:
پیش چشمم خورد زهرا بر زمین
وقت رفتن پیش چشم زینبین
گفته ای عباس را،ای نور عین
بر نمیگردی مدینه بی حسین
جان تو جان امام من،همین
حال آورده بشیر از ره خبر
کاروان عشق آمد از سفر
نه ستاره مانده دیگر نه قمر
آه ای ام البنین بی بنین
بند قلب دختر زهرا گسست
تا کنار علقمه افتاد دست
با عمودی فرق عباست شکست
خورد با صورت زمین آن مه جبین
تا علمدار حرم از حال رفت
یوسف زهرا سوی گودال رفت
دست دشمن جانب خلخال رفت
حمله کردند از یسار و از یمین
روز،سینه زن شد و شب گریه کرد
شمر تا خندید زینب گریه کرد
نعل می رقصید و مرکب گریه کرد
ذوالجناح آمد به خیمه شرمگین
تو نبودی خیمه را آتش زدند
عشق را در کربلا آتش زدند
بچه ها را بی صدا آتش زدند
سوخت آن شب قلب ختم المرسلین
خوب شد مادر نبودی،ناگهان
سرخ شد از خشم چشم آسمان
تا که در گودال آمد ساربان
خاتم آل عبا شد بی نگین
خوب شد مادر نبودی،سر شکست
در حرم گهواره اصغر شکست
بعد سقا حرمت معجر شکست
راهی بازار شد پرده نشین
محسن عرب خالقی