صحبت رفاقت
مگر که صحبت ما صحبت رفاقت نیست ؟
محبت است همه دین و جز محبت نیست
رفیق خوب تو بودی رفیق بد هم من
هزار مرتبه خوردیم چوب و عبرت نیست
حواس پرت شدم که تو را نمیبینم
بزن به راه بیایم بزن که مهلت نیست
خراب کرده ام و بند داده ام بر آب
تمام حاصلم از عمر ، غیرِ حسرت نیست
سلام واسعه ی رحمت خداوندی
تمام خیری و غیر از تو باب رحمت نیست
من آمدم که وهب وار آدمم بکنید
مرا ببند و نکن باز اگر که زحمت نیست
بغل بگیر مرا احتیاجِ من بغل است
عمل به وعده اگر هست ، حرف و صحبت نیست
« مرا به هیچ خریدی به هیچ هم مفروش »*
مرا قبول کنیدم که هیچ حاجت نیست
دوباره آمده ام روی بام ، رو به حرم
سلام میدهم از دور ، وصلْ قسمت نیست
سلام تشنه ی بر خاکِ دشت صد پاره
مصیبتی به جهان همچو این مصیبت نیست
تو روی خاک و عیالت به ناقه ی عریان
تکان دهنده تر از روضه ی اسارت نیست
هزار شکر که قم نیست مثل شام خراب
دمِ ورود کسی در پی جسارت نیست
به زیر ناقه ی او کلِ شهر گل می ریخت
کسی که سنگ ندارد پی اهانت نیست
به دور حضرت معصومه بانوان جمع اند
نگاهِ هیچ کسی سمت قد و قامت نیست
کنیز شد همه ی شهر پیش این بانو
که غیر این بخدا شأن درک عصمت نیست
قمار کرد زنازاده پیش رأس حسین
بساط لهو و لعب درخورِ امامت نیست
کنار صفحه ی شطرنج طشت زر بوده
خدا کند که بگویند این حقیقت نیست
چه زینبی و چه معصومه ای که معلوم است
میان این دو نفر ذره ای شباهت نیست
عزیز های خدا را به مجلس آوردند
دلا بسوز که دیگر توان صحبت نیست
علیرضا وفایی خیال