شعر شهادت حضرت معصومه (س)

صحبت رفاقت

مگر که صحبت ما صحبت رفاقت نیست ؟
محبت است همه دین و جز محبت نیست

رفیق خوب تو بودی رفیق بد هم من
هزار مرتبه خوردیم چوب و عبرت نیست
حواس پرت شدم که تو را نمیبینم
بزن به راه بیایم بزن که مهلت نیست

خراب کرده ام و بند داده ام بر آب
تمام حاصلم از عمر ، غیرِ حسرت نیست

سلام واسعه ی رحمت خداوندی
تمام خیری و غیر از تو باب رحمت نیست

من آمدم که وهب وار آدمم بکنید
مرا ببند و نکن باز اگر که زحمت نیست

بغل بگیر مرا احتیاجِ من بغل است
عمل به وعده اگر هست ، حرف و صحبت نیست

« مرا به هیچ خریدی به هیچ هم مفروش »*
مرا قبول کنیدم که هیچ حاجت نیست

دوباره آمده ام روی بام ، رو به حرم
سلام میدهم از دور ، وصلْ قسمت نیست

سلام تشنه ی بر خاکِ دشت صد پاره
مصیبتی به جهان همچو این مصیبت نیست

تو روی خاک و عیالت به ناقه ی عریان
تکان دهنده تر از روضه ی اسارت نیست

هزار شکر که قم نیست مثل شام خراب
دمِ ورود کسی در پی جسارت نیست

به زیر ناقه ی او کلِ شهر گل می ریخت
کسی که سنگ ندارد پی اهانت نیست

به دور حضرت معصومه بانوان جمع اند
نگاهِ هیچ کسی سمت قد و قامت نیست

کنیز شد همه ی شهر پیش این بانو
که غیر این بخدا شأن درک عصمت نیست

قمار کرد زنازاده پیش رأس حسین
بساط لهو و لعب درخورِ امامت نیست

کنار صفحه ی شطرنج طشت زر بوده
خدا کند که بگویند این حقیقت نیست

چه زینبی و چه معصومه ای که معلوم است
میان این دو نفر ذره ای شباهت نیست

عزیز های خدا را به مجلس آوردند
دلا بسوز که دیگر توان صحبت نیست

 علیرضا وفایی خیال

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا