شعر شهادت حضرت رقيه (س)

ضربه ی سیلی

میچکد خون از لب و این چهره ی نیلی پدر

میخورم از هر طرف یک ضربه ی سیلی پدر

با دوپای کوچکم بر خار و خس آواره ام

میخورد هر لحظه دستی روی گوش ِ پاره ام

روی نیزه دیدنت با من نمی دانی چه کرد!

لمس یک طوفان چه با رویای کال غنچه کرد

پای نیزه سوت و طبل و هلهله بود و سرود!

مرده بودم از همان آغاز اگر عمه نبود

بی تو لبخند از لبان زخمی ام آهسته پر!

مثل یک بازی بگو گنجشک خیسِ خسته پر!

خسته ام حالا که از یک شهر سیلی خورده ام

از تمام سنگ های کوفه هم آزرده ام …

با خودت من را ببر نزد علیِ اصغرت

آخر ای بابا برایش جام آب آورده ام!

فاطمه نورعلیزاده

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. سلام.یادش بخیر یک سال قبل قم بودیم.رفتیم گلزار شهدا و آرامگاه مهدی و مجید زین الدین (اگه اشتباه نکنم).عکس شهید مهدی زین الدین و دیدم گفتم اینو بگم.موفق باشن?

  2. آب را گِل نکُنید
    شاید از دور علمدارِ حسین
    مشکِ طفلان بر دوش
    زخم و خون بر اندام
    می رِسَد تا که از این آب روان
    پُر کُنَد مشکِ تهی
    بِبَرَد جرعه یِ آبی برساند به حرم
    تا علی اصغرِ بی شیرِ رباب
    نَفَسَش تازه شَوَد
    و بخوابد آرام
    آب را گِل نکُنید
    که عزیزانِ حسین
    همگی خیره به راهند که ساقی آید
    و به انگشتِ کَرَم
    گره کورِ عطش بگشاید
    آب را گِل نکُنید
    که در این نزدیکی
    عابدی تشنه لب و بیمارست
    در تب و گریه اسیر
    عمه اش این دو ، سه شب
    تاسحر بیدارست
    آب را گِل نکُنید
    که بُوَد مهریه ی مادرشان
    نه همین آب
    که هر جایِ دگر رودی و نهری جاریست
    مهر زهرای بتولست.
    از اینست که من می گویم:
    آب را گل نکنید
    آب را گل نکنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا