عزیزم حسین(ع)
آه ای نفسی که داری اوج میگیری براش
نشکنی خود را نباید پر بگیری در هواش
گر زمینگیرش نباشی زندگی بی فایده ست
خاک عالم بر سرت وقتی نباشی خاک پاش
یار ما دربین ما هی رفت و آمد میکند
هرکسی نشناخت اورا وای بر روز سیاش
چشم بر دنیا ببند و حسن یوسف راببین
مثل یعقوبی که آخر سر گذشت از چشمهاش
بی سر و پایی شبیه من رفیقی ناب داشت
گنج انگاری که در ویرانه ها خوش بود جاش
پیش استادان تواضع داشتن دشوار نیست
مرد هستی با جزامی ها سر یک سفره باش
رتبه بالا و پایین با لباس و جامه نیست
خوب ثابت کرد این را شاه ما با بوریاش
از روی زین بر زمین افتاد و دندانش شکست
گفت دندان بشکندهم راضی ام من با رضاش
نیزه ها تکبیر میگفتند بین قتلگاه
تیغها تسبیح میدادند روی دست وپاش
شمر روی جانماز سینه اش سر میبرید
میبرید اما حسینم بود سرمست خداش
سربه روی نیزه دادو عاشقانش را خرید
هر دو دنیا خیر دیدیم از حسین و کربلاش
وحید عظیم پور