عزیزم حسین
مستحب است شب اول ماه قمری
نوکر در به درت را به زیارت ببری
آمدم پیش تو شاید صدقه جمع کنم
با دو تا کاسه ی اشکی به همین مختصری
آمدم از تو گدایی بکنم کرب و بلا
ور نه هر جا بروم هست کمی سیم و زری
پر من مثل پر فطرستان سوخته است
به من سوخته پر هم برسان بال و پری
سگ قلاده گشاده همه جا در به در است
خسته ام از خودم و خسته ام از در به دری
.
پیشمرگ توام و جان به کف قافله ات
لشکر شاه پر است از خدم و دور و وری
پارس کردن بلدم خواسته باشید شما
امر فرما به اشاره به سری یا نظری
بارم افتاده زمین بار مرا هم بردار
چون که ارباب بُوَد ضامن هر کارگری
بدم اما بدی ام را نزدی بر رویم
گر چه از زشتی رفتار بدم با خبری
قسم چادر زهرا گرو باشد پیشت
ریخته آبرویم ، آبرویم را بخری
یادت افتادم و از دور سلامت کردم
تو به من ، بیشتر از من به تو ، دلتنگ تری
یک خط از روضه ی گودال بگو گریه کنیم
پنجه ی شمر کجا و گره ی موی سری
علیرضا وفایی خیال