علمدار
از دو ابروی تو کردند دو محراب ، درست
ساحل امن نگاهت شده با آب، درست
حجر الاسود من خال سیاه لب توست
میکند صورت تو صورت مهتاب، درست
میکند ابجد این اسم مقدس همه جا
یکصد و سی و سه تا جلوه ارباب ، درست
مادر آب دعاگوی تو بوده که شده
همه جا با عطشت اینهمه سرداب، درست
هوس میکده ات بازفتاده به سرم
مثل هر دفعه بده باز حواله به حرم
دل به دریا زدم و راه دعایم واشد
اسم عباس که آمد غزلم غوغاشد
دامن چشم مرا قطره ای از اشک گرفت
قطره ی اشک من از لطف حسین دریا شد
سجده بر خاک قدمهاش مرا بالا برد
عرش من، بر سر سجاده، همین جاها شد
به ضریحش که رسیدم دهنم آب افتاد
تا که گفتم به ابالفضل… خودش سقا شد
خوردن از جرعه دلدار چه کیفی دارد
باده دست علمدار چه کیفی دارد
انعکاس همه را داشته از دم، عباس
اولش نور حسین و پس از آن هم ، عباس
جلوی نام علی، صاحب شمشیر دو دم
بنویسید فقط صاحب پرچم، عباس
آنکه زانو زده در محضر زهرا ادبش
آنکه شد پیش امیرش سر او خم، عباس
قمر ام بنین ، ماه بنی هاشمیون
کاشف الکرب همه ، ریشه کن غم، عباس
او نباشد به خدا نیست در عالم نفسی
من ندارم بجزاو چشم به دستان کسی
در نمازش همه جا نور خدا پیچیده
در کلامش اثر حرز و دعا پیچیده
آنقدر مست حسین است قنوتش که نگو
آنقدر که وسط عرش ،صدا پیچیده
هرکه دارد گرهی زود می آید حرمش
بسکه آوازه او در همه جا پیچیده
خوش به حالم که خدا آمده با دست خودش
نسخه درد مرا کرببلا پیچیده
کاش میشد بشود باز دوباره گره ام
من که مردم سر امضا شدن تذکره ام
منم و تشنگی و این هوس بارانش
منم و خاطره هایم وسط ایوانش
حال من حال خوشی بود چه زود آمد و رفت
می نشینم که بگیرد همه ی تاوانش
در طواف حرمش وقت شلوغی سرش
غالبا میگذرد زائر او از جانش
کهف او کهف حصین است ندارم شکی
اسم من را بگذارید سگ دربانش
روسیاهان درش عطر خدا میگیرند
روز محشر که شود دست مرا میگیرند
ما ندیدیم در افلاک از این بهتر، دست
نیست از دست قلم برتر و بالاتر ، دست
مشک او پاره که شد چادر زهرا را دید
او که زد با مدد فاطمه بر کوثر، دست
کرمش آنقدری هست که رسوا نکند
میدهد روز جزا باهمه در محشر ، دست
تاقیامت برسد گریه کن فاطمه ایم
چون نداریم بجز اشک دمادم در دست
اشک مان رابخرند و نخرند آمده ایم
ما گداییم و به ارباب کرم رو زده ایم
رضا دین پرور