علم ِ کیمیا
توتیای چشمهایم خاکِ پای فضّهات
خاک ِ پاهای تو باشد توتیای فضّهات
دردهایم را در این درگاه ، آوردم کُنون
آمدم حاجتبگیرم از دعای فضّهات
جای حرفش ، آیه میخوانْد از کلامُالله ، او
جان ، فدای روحِ قرآنآشنای فضّهات
اسم ِ او هم ذکر گردیده به بزم ِ ” هَل اَتىٰ “
ماجرا باشد به وجهی هم ثنای فضّهات
گر چه اسمش فضّه بود امّا طلای ناب بود
زر ، زمین میریخت از انگشتهای فضّهات
از حضیضیّ ِ فراقت ، شد عزیز ِ قُرب ِ تو
این بُوَد در اصل ، علم ِ کیمیای فضّهات
بانُوان ِ سرزمینم را دعا کن ای عزیز!
تا برای مهدیات باشند چون فضّه ، کنیز
بر سرِ چشمان ِ من باشد مکان ِ قنبرت
جای نعلین ِ تو باشد دیدگان ِ قنبرت
عرض حاجت میکنم بر آستانِ این ندیم
مینشینم مُلتَمِس ، بر پای خوانِ قنبرت
من ، غلامت را غلامم یا امیرالمومنین!
میسپارم سر به روی زانُوانِ قنبرت
خوشبهحالش؛ بودی از بس پارکابت بود او…
بارها ، صورت به صورت ، همزبان قنبرت
پیشمرگت بود قنبر ؛ پاسبانت بود او
کاش بودم پیشمرگ و پاسبانِ قنبرت
شد ذبیح ِ عشق ِ تو بعد از گذشت سالها
بس که پُر بود از ثنای تو ، دهانِ قنبرت
کُن دعا ما را برای مهدیات قنبر شویم
شیرمردانه به امر و نهیِ او یاور شویم
محمد علی نوری