بغض کرده چشمهایم از نگاهت بیشتر
غربتت امشب شده هی سد راهم بیشتر
بوی مادر می دهد امشب تمام خانه ام
چادرم سجاده ام شال سیاهم بیشتر
می شود امشب بمانی پیش چشم دخترت
باشی از امشب پدر پشت وپناهم بیشتر
کوفه از اول سر ناسازگاری می زند
می شود آخر همین جا قتله گاهم بیشتر
راستی با بغچه ی مادر چه کاری داشتی
یا که من می ترسم و در اشتباهم بیشتر
بغض های مجتبی آخر بهم می ریزدم
اشک چشمان حسینت آه آهم بیشتر
احمد شاکری