شعر تخريب بقيع

غربت بقیع

داره می باره آسمون

همراه صاحب زمون

گمونم کنار بقیع

روضه خون شده آقامون

شیعه دلش پر از غمه

رو گونه ش اشک ماتمه

برا غریبی بقیع

هرچی گریه کنی کمه

***

دل پر ه از غصه و آه

رفته مشهد کنار شاه

رفته بگریه با رضا

به حرم بی بارگاه

***

گنبد طلا ایون طلا

امام رضا امام رضا

بگو بقیع بهشت ما

حرم نداری تو چرا ؟

***

نه گل و نه گلدسته ای

نه شمع و نه پروانه ای

وای از دل زهرای ما

بقیع شده ویرانه ای

***

همون هایی که تو کوچه

بستند راه مادرتون

یه روزی هم تو مدینه

ویرون کردن حرمتون

***

یه مادر تازه جوون

توکوچه شد قامت کمون

بچه هاش با گریه می گن

ای وای خدا مادرمون

***

بسته شده دست بابا

در شعله ور شده چرا ؟

مادر پشت در سوخته یا

افتاده زیر دست و پا

***

از نس اونا این روزا

تو بحرین یا تو هرکجا

فقط به جرم عشقتون

می کشن محب شما

 یاسر مسافر

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا