ای مدینه زائرانت کم شده
سهم ما از غربتت ماتم شده
کوچه های تنگ تو گشته خراب
نیست خشتی آشنا بهر ثواب
در فراغت غم درون سینه هاست
قلب شیعه با غریبی آشناست
روضه جای خود؛ نداری زائری
تا بریزد دانه بهر طایری
شمع بسته رخت انگار از برت
از چه رو پروانه گردد همدمت
شد شکسته حرمت نان و نمک
بار دیگر در تلافی فدک
در غریبستان گلزار ولا
ناله زن بر صادق آل ابا
بار دیگر دست مردی بسته شد
قلب او در کوچه هایت خسته شد
خانه سوزی رسم دیرین تو بود
هیزم و خاکستر آیین تو بود
پشت در او دید میخ سرخ را
عکسی از حوریه بین شعله ها
تا که زد سیلی عدو او گفت آه
یاد مادر کرد در آن شامگاه
دست بسته پا برهنه بی خِمار
انبیا از این جسارت شرمسار
لااقل بگذار تا پوشد عبا
از پیمبر تو نما شرم و حیا
می کشید او را عدو بر روی خاک
خاک هم در غربتش شد سینه چاک
داشت منصور از وجودش واهمه
او بود سبط علی و فاطمه
ناسزا بر مادرش می داد او
ریخت زهری پر شرر بر کام او
شمع مذهب در مدینه شد خموش
پور جعفر شال غم دارد به دوش
بهر تشییعش هَزاران آمدند
بلبلان مست و خرامان آمدند
رنجشی بر قلب یارانش نرفت
خار در پای عزیزانش نرفت
شکرلله پیکر او گشت خاک
نیست چون جدش تن او چاک چاک
کربلا هم داشت غربت نامه ای
نیست ایمن تن ز کهنه جامه ای
پا کشد بر خاک ها سبط نبی
هم نبی استاده آنجا هم علی
او ز قحط آب لب را دوخته
اصغرشیرین زبانش سوخته
خورد از نامردمان سفله تیر
آسمان گردید در چشمش چو قیر
چهره خندان, نیست بر ابروش اخم
بر لبش خورده فقط هشتاد زخم
یک نفر نیزه زد آن گونه که او
از قفا افتاد یکباره به رو
بود بعد از نحر؛ نعل اسب ها
رقص با شمشیرها و نیزه ها
جواد کلهر