غم نخور
بروی تا به ماه ، میآیم
تا به پایان راه میآیم
تو برو هر کجا که میخواهی
پا به پای تو راه میآیم
غم نخور من برای غربت تو
میشوم یک سپاه میآیم
به حرم گفته ام که هرجایی
تا بگویند آه میآیم
با سرت تا به شام خواهم رفت
با تنت قتلگاه میآیم
صدقه ، تازیانه ، چشم ، نظر
تا به این جایگاه میآیم
از حرم بوی عود میآید
روز سرخ تو زود میآید
خوب میبینم این که پای فرات
سر عباس عمود میآید
از روی مرکب تو میبینم
که تن تو فرود میآید
سر تو روی خاک گودالت
تکه پاره سجود میآید
دخترت میرسد کنار تنت
کمی اما کبود میآید
مشعل افتاده دست شمر و سنان
از حرم بوی دود میآید
روی نیزه سر تو خواهد رفت
جامه از پیکر تو خواهد رفت
شمر از قتلگاه خنده زنان
به حرم با سر تو خواهد رفت
حرمله با همان کمانی که
زده بر اصغر تو خواهد رفت
زجر با تازیانه ای در دست
جلوی دختر تو خواهد رفت
بروی تا به ماه میآیم
پابه پای تو راه میآیم
من میآیم رباب میآید
تا به بزم شراب میآید
به تو ای شاه حُسن ، موی سفید
بیشتر از خضاب میآید
وحید عظیم پور