شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

فرق پاره ی حیدر

 

همینکه خون ز سر مرتضی برون میزد

دل شکسته ی زینب ز جا برون می زد

همینکه حضرت حیدر به هر طرف می رفت

ز فرق پاره ی حیدر هوا برون می زد

تمام درد دلش را به زینبش می گفت

خدا رو شکر ز لبها صدا برون می زد

و گفت زینب کبری به حیدرش, خوناب

پدر ز سینه ی مادر چرا برون می زد

به پیشگاه دو چشم بهاری زینب

ببین که اشک ولی خدا برون میزد

دعای هر سحرش را درون خود می ریخت

ز چشم های عجیبش دعا برون می زد

اگر نبود دو دست کرامت حیدر

ز جای جای مدینه گدا برون می زد

 جعفر ابوالفتحی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا