شعر تخريب بقيع
قبلهى حاجات
چشمم همین که گشت خوشاقبال، گریه کرد
یاد بقیع کرد و به هر حال گریه کرد
همراه چار قبلهى حاجات اشک ریخت
همپاى چار کعبهى آمال گریه کرد
《یکباره چار کوه کجا بر زمین نشست؟
هفت آسمان به هشتم شوّال گریه کرد》
در کوچه، مادرى به زمین خورد و مجتبى
با یادِ آن شکسته پر و بال گریه کرد
با یاد نینوا چه به سجّاد مىگذشت
بعد از پدر، قریبِ چهل سال گریه کرد
با داغ باقر و غم صادق دلم شکست
حتّى به روی شانهى من، شال گریه کرد
بعد از مدینه، نوبت کرببلا رسید
آن جا که تل به سر زد و گودال گریه کرد
جواد هاشمی تربت