شعر شهادت حضرت عباس (ع)
قبیله ام
یارب دلم هوای ملاقات یار کرد
هرکار کرد با دل روزگار کرد
شرمنده حسین شدم از قبیله ام
فامیل بد چقدر مرا شرمسار کرد
زینب شنید حرف امان نامه آمده
او بی قرار شد و مرا بی قرار کرد
گفتم به شمر زود امان نامه را ببر
این نامه کل قافله را غصه دار کرد
دیگر قرار نیست ببینم عقیله را
دیگر عمود چشم مرا تار تار کرد
من بودم و هزار هزاران کمان و تیر
هرکس سراغم امد و تیری نثار کرد
زهرا کشید چادر خودرا بصورتم
با مقدمش خزان مرا هم بهار کرد
یک نیم صورتش به گمانم کبود بود
سیلی کینه با رخ ماهش چکار کرد؟!
پیشم حسین آمد و درد کمر گرفت
اوگریه کرد و لشگر کوفه هوار کرد
هرچند تکه تکه شدم زیر و رو شدم
شکر خدا حسین به من افتخار کرد
سید پوریا هاشمی