ولای شاه نجف
چشمان او تجلی الله اکبر است
در نزد او عوالم امکان مسخر است
ذات خدا از او دو,سه پله فراتر است
هر کس ولای او نپذیرفته کافر است
باشد ولای شاه نجف اصل دین ما
ایوان طلای اوست بهشت برین ما
یک قطره از فضائل او هم بیان نشد
بی اذن مرتضی, که زلیخا جوان نشد
هر کس که خاک پاش نشد,جاودان نشد
او بی دلیل ساقی دردی کشان نشد
ما را شراب جام الستش خراب کرد
هر ذره را محبت او آفتاب کرد
افلاک در مدار نخ گوشه ی عباش
هستند در رکوع ملائک همه گداش
باید که ذره ذره ی عالم شود فداش
مردی که آفرید جهان را خدا براش
آموخت او به موسی عمران کلام را
دیدیم در نجف همه ماه تمام را
یک جلوه از تجلی او کوه طور بود
پیش امیر هرچه سلیمان چو مور بود
میثم به دار عشق علی در سرور بود
ایوب از محبت مولا صبور بود
هستند حوریان همه مجذوب روی او
ای کاش ذره ای بچشیم از سبوی او
باران ابر های نجف آرزوی ماست
دانه به دانه تاک ضریحش سبوی ماست
نادعلی دلیل به هر گفت وگوی ماست
مردن به پای عشق علی ابروی ماست
ما را نگاه شاه نجف مست می کند
فارق از آنچه بوده و از هست می کند
دل از فراق اوست که دیوانه می شود
هر عاقلی که سائل این خانه می شود
مشمول جام باده ی جانانه می شود
از لطف اوست وارد میخانه می شود
(دستی به جام باده و دستی به زلف یار )
مستیم از ولای شهنشاه کردگار
علی اصغر یزدی