صدای چِکچِک باران؛ صدای گریهی آب است
پس از تو آبی اگر هست هم؛ شبیهِ سراب است
دو قطره ریخت، زمین داغ شد به زلزله افتاد
چرا که داخلِ مشکِ تو آب نیست، شراب است
حرارتِ غمت افتاده است، بر دلِ خورشید
که دردِ دوریات ای ماه، درد نیست، عذاب است
در آسمان؛ «شَرَفُالشّمسی» ای که ماهِ زمینی
برای عکسِ تو آغوشِ پاکِ برکه رکاب است
پناهِ آخرِ من شو؛ پناهگاه، ندارم
چرا که پشتِ سرم هر پلی که بود، خراب است
شب است، اولِ رویای صادقهست، دوباره
که عکسی از حرمِ ماه، روی پنجره قاب است
دوباره پرچمت از راهِ دور، دست تکان داد
سلامهای مرا رقصِ پرچمِ تو جواب است
زبان گرفته زنی در حرم : «بخواب عزیزم»
هنوز، قصهی مشکِ تو لایلایِ رباب است
دوباره دست مرا دادهای به دستِ ضریحت
صدای «اَشهَدُ اَنّ عَلی»ست، آخرِ خواب است
رضا قاسمی