ماه من
روشنیِ شب سیاه دلم
با توام ای رفیق هر شب من
چِقَدَر خوب شد که تو هستی
پیش من مثل عمه زینب من
دلخوشم با تو حرف می زنم و
درد دل می کنم من از حالم
عمه می گفت،گفته بابایم
قصد دارد بیاد دنبالم
فکر کن از سفر بیاید او
میروم پیش دختران شهر
که ببینید..من پدرم دارم
پدرم را دهم نشان شهر
راستش با تمام دلتنگیم
دلهره دارم و دل آشوبم
یعنی بابام می رسد آخر؟
بگذریم..بگذریم..من خوبم….
ماه من..تو از آسمان دیدی
به روی خاک عکس بابا را؟
من کشیدم،نسیم پاکش کرد
دیدی ای ماه!کار دنیا را؟
راستی زخم های پایم را
چه کنم؟درد می کند خیلی
آنقدر که گرسنه خوابیدم
به طعامی نمانده است میلی
ماه من!از تو خواهشی دارم
به شبِ یار من همیشه بتاب
صبر کن تا بخوابد او اول
بعد اگر خواستی خود تو بخواب
راستی بگو ببینم،ماه
عمو عباس را که تو دیدی؟
دوست داشتی توهم شبیه من
هی از او نیز بوسه می چیدی؟
عمو عباس من به من می گفت
که عمویت فدای تو عشقم
هرچه میخواستم بهم می گفت
باشد این هم برای تو عشقم
مینشستم و زلف های مرا
شانه میزد عموی من ای ماه
حتم دارم اگر عمویم بود
که نمیسوخت موی من ای ماه
هرچه آمد سرم،همه به کنار
بیشتر دل زده از این شهرم
از همه بچه ها و دختر ها
دلخورم،دلشکسته ام..قهرم
آرمان صائمی