مرغ خیالم را به سویت باز پر دادم
مرغ خیالم را به سویت باز پر دادم
هر جا نشستم از تو و عشقت خبر دادم
دارو ندارم را فقط با یک نظر دادم
با یک نگاهت قلب خود را سر به سر دادم
حالا فقط من ماندم و آشفته احوالی
چیزی ندارم غیر از این پیراهن خالی
حرف تو آمد در میان هرجا ادب کردم
هر روز را با صحبت از موی تو شب کردم
خود را ز کف دادم تو را دائم طلب کردم
دوری از تو آتشم زد باز تب کردم
جایی ندارم خسته ام تنها و بیمارم
ابرم به یاد گنبدت تا صبح می بارم
گرچه هوای عشق را گاهی ندارم من
گر در بساط سینه ام آهی ندارم من
شاید هر آنچه که تو می خواهی ندارم من
اما به غیر از کوی تو راهی ندارم من
حالا که افتاده به سوی تو سر و کارم
حاشا که دست از دامن لطف تو بردارم
آشفته ام اما تبسم می کنم امشب
خود را کنار تو تجسممی کنم امشب
اسم تو آمد دست و پا گم می کنم امشب
درمانده ام رو جانب قم می کنم امشب
ثابت نموده خواهرت خوی تو را دارد
دیوارهای آن حرم بوی تو را دارد
در پرتو نور تو حرف آفتابی نیست
هر آرزویی واقع است اینجا سرابی نیست
در پیش تو حرف از گناه و از ثوابی نیست
یعنی که با تو ترسی از روز حسابی نیست
دارد خدا هر چیز را پای تو می ریزد
پیش قدم های شما محشر به پا خیزد
عشق تو آتش زد به جان من سپندم کرد
من پست بودم چشم زیبایت پسندم کرد
در این حرم فیضترسید و پای بندم کرد
پای تو افتادم ولی لطفت بلندم کرد
آقاییت واگیر دارد نوکرت آقاست
تا روز محشر یکه تازی پرچمت بالاست
بیچاره آن کس که در این وادی گدایت نیست
بیچاره گوشی که بده کار صدایت نیست
بیچاره تر آن کفتری که در هوایت نیست
بیچاره آن شاعر که دنبال عبایت نیست
من خواب دیدم شعر خواندم تو عبا دادی
در جا خریدی شعر من را کربلا دادی
با درد می آیم حرم آقا دوا با تو
آقا جواب ناله های بی صدا با تو
من کوله بار حاجتم اما دعا با تو
به به چه خواهد شد نجف تا کربلا با تو
تنهای تنها آمدم تو همنشینم باش
جان جوادت ضامن این اربعینم باش
شاعر:حسین واعظی
محشر بود…..
قبول باشه