شعر ولادت حضرت عباس (ع)

مشک سقا

قطره ام با رود تا آغوش دریا می‌روم
ذرِّه‌ام تا دامن خورشید بالا می‌روم
تشنه‌ام تا التماس مشک سقا می‌روم
باز تا می‌خانه مستان مولا می‌روم

مژّه و ابرو و چشم اوست توحید آفرین
عطر زلفش دست باد افتاد شد بیدآفرین
چون نگاه نافذ سقاست خورشید آفرین
سنگ بودم آمدم ، گوهر از اینجا می‌روم

از نگاهش میشود فهمید حسی ناب را
نور خواهد داد چشمش صورت مهتاب را
ابروانش برده زیر دین خود محراب را
پس برای کسب فیضش با تمنّا می‌روم

می‌رسم آنجا که زد بوسه نجف بر دست‌هاش
جبرئیل از شوق دارد ساز و دف بر دست‌هاش
هدیه داده حضرت حق هم شرف بر دست‌هاش
دست هایم خالی و… قربان آقا می‌روم

آمد آنکه در مثَل‌ها با ادب بشناسی‌اش
ماه باشد در دل تاریک شب بشناسی‌اش
باید او را پور قتال العرب بشناسی‌اش
با نگاهی بر قدش تا عرش اعلا می‌روم

می‌روم آنجا که باید سر بریزد محضرش
شخص عزرائیل باید پر بریزد محضرش
چند اقیانوس از ساغر… بریزد محضرش
پس به ساغر بوسی این ماه زیبا می‌روم

مست باید دید رزمی را که توفان می‌شود
از نگاه نافذش خورشید پنهان می‌شود
هر که می‌آید به جنگ او پشیمان ‌می‌شود
مست بودم ، بعد رزمش شوخ و شیدا می‌روم

آه از رزمی که بی شمشیر باشد ، آه آه
چشم‌های قدر بر تقدیر باشد ، آه آه
کار دشمن خنده و تکبیر باشد ، آه آه
دیده‌ام در خواب دارم بی محابا می‌روم_

سمت آن داسی که دارد غنچه را وا می‌کند
سمت آن رودی که دریا را تماشا می‌کند
قامتی خم که غزل را بیت پیدا می‌کند
دید دیگر دست بر دامان زهرا… می‌رود
 ایمان کریمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا