موعد دیدار
دیشب که میهمان به سرایم قدم گذاشت
از سفره غیر نان و نمک هیچ بر نداشت
از خانه ام که رفت دلم تاب و تب گرفت
می رفت و همچو این دل من ماه شب گرفت
گفتم بیا تو این سحری را بمان مرو
سوزانده است قلب مرا این اذان مرو
جانسوز تو نگاه بر این آسمان مکن
خاک عزا بیا و سر خاندان مکن
می رفت و گفت موعد دیدار آمده
وقت زیارت رخ دلدار آمده
می رفت و گفت گشته دلش تنگ فاطمه
می برد با خودش دل پر خون ما همه
خالی ست جای فاطمه تا دیده تر کند
یا ناله ای کشد همه را خون جگر کند
خالی ست جای فاطمه یار پدر شود
در کوچه های کوفه برایش سپر شود
آتش دگر به شهپر روح الامین نشست
فرق علی شکافت و روی زمین نشست
محراب مسجد است چنین پر شکوفه است
امشب سیاه پوش علی شهر کوفه است
ای خاک بر سرم سر بابا شکسته است
انگار باز پهلوی زهرا شکسته است
انگار تازه گشته مرا داغ مادرم
افتاده یاد کوچه دوباره برادرم
انگار تازه روضه ی شهر مدینه شد
روی پدر خضاب از آن خون سینه شد
رضا رسول زاده