شعر شهادت امام صادق (ع)
می دویدم پی شان
می دویدم پی شان نیمهشب از کوچه تنگ
با دلی خون که به یادشب صحرا افتاد
یاد آن دخترکی که عقبقافله ای
چشم هایش به دو چشمانعمو تا افتاد
پلک آتش زده اش گرم شدو خوابش رفت
ناقه کوشید نیفتد ولیآن جا افتاد
آسمان تیره, بیابانهمه خارستان بود
خواست تا آه کشد ازنفس, اما افتاد
عمه, بابا و عمو راهمه را کرد صدا
در عوض زجر رسید و بهرخش جا افتاد
یک طرف دخترکی دست بهروی سر داشت
یک طرف زجر چه ها کردکه از پا افتاد
یک طرف دخترکی دست بهپهلو می رفت
یک طرف از سر نیزه, سربابا افتاد
حسن لطفی