شعر مصائب اسارت كوفه

نازپرورده ی زینب

تو برای همه ی مردم دنیا هستی
تو حسین همه ای انقدر آقا هستی

همه ی خلق اگر پشت به من کرد ، کند
جای مردم چقدر فکر غم ما هستی

موقع گریه شنیدم که تو هم پیش منی
اشک میریزم و تو گرم تماشا هستی

من بریدم ز همه تو همه ام باش حسین
تو امید دل غمدیده ی تنها هستی

کار دنیای من و آخرتم پای خودت
مدد هر دم امروزم و فردا هستی

از سر نیزه و از شاخه و از طشت و تنور
تو دعایم بکن ای شاه ز هر جا هستی

نازپرورده ی زینب تو کجا ؟ دیر کجا ؟
نازپرورده ی ما از چه کلیسا هستی ؟

ای تنت مانده رها در دل شن های روان
تن مصلوب شده در دل صحرا هستی

من بمیرم که تو اینقدر بهم ریخته ای
میهِمانِ سحرِ دیر مسیحا هستی

ای که از قلب تنور آمده ای ، سوخته ای
من بمیرم چقدر در دل گرما هستی

سر تو سوخته و قلب همه عالم سوخت
ای سر سوخته مانند معما هستی

چشم زینب به تو حالا بخورد می‌میرد
تو همه زندگیِ زینب کبری هستی

فاطمه آمده با هودجی نوری ز بهشت
ثمر سینه ی غمدیده ی زهرا هستی

پیش هر کس بروی … پیش رقیه نروی
زهره اش میترکد چون که تو بابا هستی

علیرضا وفایی خیال

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا