نعمت افزون
تیغ دوابروی تو رونق بازار شد
مشتری چشم تو واله وبیمار شد
عطر تنت مانده در خاطره هر نسیم
زلف پریشان تو زینت گلزار شد
طرز نگاهت زبس برده دل از دلبران
عاشق لعل لبت احمد مختار شد
آمدی وکعبه شد آینه گردان تو
سرخی اقبال تو مرکز پرگار شد
نعمت افزون تویی در رگ حق خون تویی
هر ورق دفترت معرفت یار شد
هر که برد نام تو یاد خدا می کند
گنبد و گلدسته را غرق دعا می کند
نیست کسی جای تو در دل ما جانشین
لیلی عالم تویی غرب به شرق زمین
خنجر مژگان تو, ریخته ما را بهم
چشم گشا لشکر غرق به خون را ببین
جن و ملک آمده طوف سرت می کند
یک نخ قنداقه ات بال ملک آفرین
بس که قیامت کند بارگهت در جهان
طعنه زند کعبه را زایر تو اربعین
بذل کنم یکسره نعمت فردوس را
گر تو بسوزانی ام با نگهی آتشین
گر که نصیبم شود معجزه ی آفتاب
سرکه ی بی فایده تازه شود چون شراب
حلقه ی دام بلا سلسله ی موی تو
معجزه ها می شود در خم ابروی تو
حال که از چشم تو شوق خدا می چکد
قبله ی عشاق شد نرگس جادوی تو
ای حرمت قبله ی دوم توحیدیان
میل خدا می کند هر که رود سوی تو
شعله ی داغت گرفت غصه ز دلهای ما
می رسد از کربلا مرحم و داروی تو
شاه دو عالم شود هر که ز لطفت گداست
“گر درم ما مس است لطف شما کیمیاست “
قاسم احمدی