شعر شهادت حضرت رقيه (س)

نور خورشیدم

نور خورشیدم که در ظلمت سرا افتاده ام

دختر شاهم که در ویرانه ها افتاده ام

روزگاری بالش زیر سرم دست تو بود

اُف به این دنیا کجا بودم کجا افتاده ام

از سر دست عدو دندان شیری ام شکست

روضه خوانت بودم اما از صدا افتاده ام

صورت و دستم کبود و پای من پر آبله

از شب جاماندنم از دست و پا افتاده ام

نه غذایی خورده ام نه آب عمّه شاهد است

بعد تو بابا من از آب و غذا افتاده ام

نوید طاهری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا