شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر

نوه ی فاطمه بودم

با من و عمر ِکَمَم دست زمان بد تا کرد

موقع قد کشی ام بود که پشتم تا کرد

دورهایت زدی و نوبت ما شد امشب

چشم کم سوی مرا آمدنت بینا کرد

لذتی دارد عجب بوسه ی دو لب تشنه

وقت برخوردبهم زخم دو لب سر وا کرد

نوه ی فاطمه بودم سندش را دشمن

با کف پا به روی چادر من امضا کرد

همه ی صورت من قدر ِکفِ دستی نیست

دور از دیده ی تو عقده ی خود را وا کرد

عمو عباس کجا بود ببیند آن شب

به سرم داد زد آنقدر مرا دعوا کرد

ناسزا گفت و به گریه دهنش را بستم

دشمنت را نفس فاطمی ام رسوا کرد

بی کفن دفن شدم ای پدر بی کفنم

داغ مجنون همه جا تازه غم لیلا کرد

دختر بی ادبی مسخره میکرد مرا

دو سه تا پارگی از روسری ام پیدا کرد

عمر یک ظرفِ ترک دار به ضربی بسته ست

عمه بر دست مرا برده و جابجا کرد

عمه هربار که با گریه بغل کرد مرا

یاد آن صورت نیلی شده ی زهرا کرد
قاسم نعمتی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا