هجران
هجران بهانه ای ست برای وصال ها
بهتر شده ست از برکات تو حال ها
از یاد رفته است جراحات بال ها
با مه راحت است تمام خیال ها
عمه نگو که فاطمه ی کربلا بگو
عمه نگو حسین بگو مرتضی بگو
بابا سلام عمه رسیده بلند شو
از احترامِ قدِّ خمیده بلند شو
با گردن بریده بریده بلند شو
عمه اگر شکسته شده قد کمان شده
چون میهمان مجلس نامحرمان شده
دائم پیِ گذشتنِ از جان خویش بود
مأمور حفظ جان امامان خویش بود
زینب ولیک حیدر میدان خویش بود
گرم طواف قاری قرآن خویش بود
صد کربلا پس از تو بلا دیده ایم ما
صد فاجعه به شام بلا دیده ایم ما
با آه خویش کرب و بلا را مهار کرد
خیلی برای پرچم اسلام کار کرد
ما را خودش به ناقه ی عریان سوار کرد
باید به عمه هر دو جهان افتخار کرد
عمه چه عمه ای! همه مدیون عمه ایم
ما زنده ایم اگر همه ممنون عمه ایم
سخت است فقط بال زدن پر نداشتن
خواهر شدن به شرط برادر نداشتن
حیدر شدن به قیمت لشگر نداشتن
کوچه به کوچه رفتن و معجر نداشتن
کوفه برای او تب و تابی درست کرد
با آستین پاره حجابی درست کرد
یادم نمی رودکه به هنگام رفتنت
کردی نوازشم پدرانه به دامنت
آتش گرفت صورتم از بوسه دادنت
هِی بوسه میزدم به لب و دور گردنت
رفتی و بعدخسته و بی حال دیدمت
رفتی و بعداز آن تهِ گودال دیدمت
بر سینه ات نشست و شکست استخوان تو
با قتلِ صبرکشته شدی و به جان تو-
سوگند به اینکه خواهر قامت کمان تو
زد ناله بانوای حزین ای برادرم
صورت به خاکدادی و ای خاک بر سرم!
وقتی که نیزه در گلویت کرد وای وای!
با پای خویش پشت و رویت کرد وای وای!
با خاک گرم رو به رویت کرد وای وای!
از پشت پنجه بین مویت کرد وای وای!
آن لحظه ای که دور و برِ تو سپاه بود
چشمت درست روبه روی خیمه گاه بود
خیلی دلت شکست علی اکبرت که رفت
خیلی دلم شکست علی اصغرت که رفت
نزدیک بودعمه بمیرد سرت که رفت
انگشت توبریده شد انگشترت که رفت
با سنگ ونیزه بین تو و خیمه سد شدند
ده اسبِ تازه نعل به نعل از تو رد شدند
ای وای ازاسیر شدن کو به کو شدن
از خجلت وغریب شدن سرخ رو شدن
با مردم محله چنین رو به رو شدن
این است آخرعاقبت بی عموشدن
دلواپسیِ دختر زهرا ز حد گذشت
خیلی به عمه ام سر بازار بد گذشت
پس داده اند پیرهن پاره پاره را
رخت مرا لباس تو را گاهواره را
آورده است عمه سر شیرخواره را
گوشش نکرده است کسی گوشواره را
ما از غم فراق گرفتارتر شدیم
وقتی رقیه رفت عزادارتر شدیم
علی اکبرلطیفیان