گفتم که شاید او بتواند ولی نشد
خود را ز پشت در برهاند ولی نشد
گفتم که شاید این درِ چوبی پس از لگد
در بین چارچوب بماند ولی نشد
می خواست فضّه قبل هجوم حرامیان
خود را به پشت در برساند ولی نشد
زهرا تلاش کرد که از زیر دست و پا
خود را کنارتر بکشاند ولی نشد
با بازوی شکسته خود خواست شعله را
از پای چادرش بتکاند ولی نشد
لبریز شوق بود که در گوش محسنش
یک روز علی اقامه بخواند ولی نشد
شاعر : ؟؟؟