شعر شهادت امام رضا (ع)

واویلا

عبا به روی سر خود کشید و هِی اُفتاد
همینکه زهر جگر را درید و هِی اُفتاد

سرِ مبارک و چشمان تار و سنگِ مسیر
میانِ راه زمین را ندید و هِی اُفتاد

چه کرده با جگرش زهر مادرش می‌دید
چگونه تا درِ حجره رسید و هِی اُفتاد

گرفته بود اباصلت از بغلهایش
نشست و پاشُد و آهی کشید و هِی اُفتاد

برای زهر نه در کوچه یادِ مادر بود
صدای ناله‌ی زهرا شنید و هِی اُفتاد

گذاشت دست به در ، میخِ شعله‌ور را دید
گذاشت دست به پهلو خمید و هِی اُفتاد

رضا نبود حسن بود و پاره‌های جگر
به خاک ، خون زِ لبانش چکید هِی اُفتاد

به یادِ روضه‌ی یابن الشبیب و یادِ سر و
لباس کهنه و آنکه برید و … هِی اُفتاد

زِ خیمه تا به بلندی ، زِ تل سویِ گودال
چقدر عمه‌ی ما هِی دوید و هِی اُفتاد

نکرد رحم حرامی به طفلِ بی بابا
که پابرهنه دوید و بُرید و هِی اُفتاد

به من دهید که سر را برایتان ببَرم
شما که هِی نوکِ نیزه زدید و هِی اُفتاد
 حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا