شعر شهادت حضرت زهرا (س)
وای مادرم
با لکنتش هی گریه میکرد و اذان می داد
گهواره ی خالی محسن را تکان می داد
هر بار از سد سکوت کوچه رد می شد
هر بار روی خاک می افتاد و جان می داد
با دیدن گلها دلش از غصه خون میشد
نیلوفر باغ علی بوی خزان می داد
حتی به سختی هم دگر بالا نمی آمد
دستی که نان خلق را از آسمان می داد
با یاعلی از بسترش آهسته برمیخاست
این نام بر زانوی بی جانش توان میداد
روی حسینش را میان گریه می بوسید
وقتی تنور خانه قدری بوی نان می داد
زینب به یاد جای زخم میخ می افتاد
وقتی حسن هق هق کنان در را نشان می داد
وقتی امانت را علی دست پیمبر داد
غرق خجالت بود و دائم سر تکان می داد
مهدی کبیری