زخم های جـگرم بیشتر از پیکر تو
این بلا بر سر من آمده یا بر سرِ تو
نا امید آمدم و هِیْ به خودم می گویم
نخوری غصه که این نیست علی اکبر تو
روی یک تکه حصیر است هزار و یک علی
مانده انـگار روی خاک دوسه تـّا پر تو
عمـه آمد که پدر دق نکـند از غصه
خبرت که برسد کشته شده مادر تو
وسط دشت زمین می خورم و می خندند
به زمین خـوردن بابای تو بالاسر تو
تو بنا بود عصـای پیـری من باشی
پیر کرده پدرت را روضه یِ آخر تو
جای قیچی روی اعضای تن تو مانده
ندبه خوان پای بدن عمه یِ غم پرور تو
حسین ایمانی