شعر شهادت حضرت زينب (س)

خواهش نمود

 

خواهش نمود عقیله زهرا کهبسترش

در زیر آفتاب شود چون برادرش

گرمای ظهر و تشنگی و یاد کربلا….

روضه گرفته است در این روزآخرش

*

ای یوسفم  برادر در خونتپیده ام

شکر خدا به آخر راهم رسیده ام

طوفان دمیده آمده ام تا بهساحلت

با یاد کربلای تو خلوت گزیدهام

اصلا خبر شدی که بعد از فراقتو

یک لحظه هم خوشی به دنیا ندیدهام ؟

با آن شتاب قافله و نیزه دارها

با پای خسته پابه پایت دویدهام

وقت هجوم چوب به لبهای زخمی ات

شرمنده ات شدم که فقط  لبگزیده ام

یک سال و نیم غصه و اندوه واشک و آه

من از رباب خجالت کشیده ام

یادش بخیر قامت لیلای کربلا

تکه به تکه شد , بریده بریدهام

هر روز در بقیع جگرم شعله ورشده

وقتی صدای ام بنین را شنیده ام

در مقتلت اگر چه تحمل نموده ام

در شام با رقیه ی تو قدخمیده ام

*

اما هنوز روضه زینب ادامه داشت

کز درد غصه هاش گرفت دست برسرش

پر کرده بوی سیب تمامیّ خانهرا

گویا نشته است کنون پیش دلبرش

زینب همان کس است که در طولعمر خود

 هم مادر برادر و همبوده خواهرش

از موقع پریدن مادر به آسمان

او مادری نموده برای برادرش

مثل غروب مقتل و مابین آسمان

با ناله می رسد صداهای مادرش

یاسر مسافر

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا