تا به میدان نعره ی الله اکبر می کشید
بر سرش خیل ملایک بی عدد پر می کشید
لرزه بر پیر و جوانان حرامی می نشست
تا که فریاد رجز با سبک حیدر می کشید
اینطرف جانم علی می گفت شاه کربلا
آنطرف با هر یکی جام بلا سر می کشید
می کشید او هر بلا را بهر باب خویش؟..نه
هر چه میدید آن جوان بر امر رهبر می کشید
تا که شد نقش زمین آن شیر مرد حیدری
هر خسی بر پیکرش نقشی به خنجر می کشید
دشمنش هم می کشید از او چنان نقاشها
لیک هر سو بر زمین عضوی ز پیکر می کشید
هر چه جاری گشت خون از او به خاک کربلا
نقشی از پیغمبر و زهرا و حیدر می کشید
هریکی از عضو او میگفت بابا العطش
استخوان سینه دادِ آه مادر می کشید
داریوش جعفری