شعر شهادت امام حسن (ع)
یاد آن کوچه
به دلشعله ورم سایه ی دریا افتاد
عاقبتقرعه به نام من تنها افتاد
زهر همسوخت به حال جگر سوخته ام
شعله شدآب شد و خون شد و از پا افتاد
باز همخاطره هایم همگی زنده شدند
راه منباز بر آن کوچه ی غم ها افتاد
یادآنکوچه ی باریک همان کوچه ی تنگ
کوچه ایکه گذر سنگدل آن جا افتاد
شور می زددلم و در دل آن وانفسا
چشم نامردبه ناموس علی تا افتاد
آن چنانزد که ره خانه ی خود گم کردیم
آنچنان کهبه رخ برگ گلی جا افتاد
مادرم رویزمین بود و پی ام می گردید
من نفس میزدم او از نفس اما افتاد
((پاره های جگرم می چکد از کنج لبم
باز درخانه ی من روضه ی زهرا افتاد
یاد آنکوچه که با مادر خود می رفتم
دیدم آنروز در آن راه چه غوغا افتاد
دست برشانه ی من دست دگر بر دیوار
مادرمخواست بخیزد ولی از پا افتاد))
شاعر: حسن لطفی
سلام
ممنون
با اجازه کپی کردم