شعر شهادت حضرت رقيه (س)
پایان قصه
پایان قصه ختم می شد با عروسک
زیباترین فانوس غربت ها عروسک
حالا که میخواهی بیایی از نیستان
ساغب بیاور از سر نی ها عروسک
وقت وداعت آسمان هم گریه می کرد
پاشیده روی دامن صحرا عروسک
حالا تمام گیسویم آتش گرفته
آتش گرفته صورت چند تا عروسک
من را به دوش خود نمیگیری عمو جان
قهری تو با این طفل نابینا عروسک
چادر نمازم شد نصیب دختر شمر
اموال مارا برده اند یغما عروسک
حتی عوض شد لحن صحبت کردن زجر
گوشم شده پر از بدو بی را عروسک
وقتی سرت را بسته بودن بر درختی
دیدم که میبوسد تورا عیسی عروسک
مانند خورشید میدرخشد از سر نی
کوچک ترین سرباز عاشورا عروسک
آهسته میخوانم قنوت رفتنم را
یا لیتنا کنامعک بابا عروسک
حسین جهانسوز