پیکر لاله
پیکر لاله پر از نیزه و خنجر شده بود
گریه ی اهل حرم چند برابر شده بود
پسر شیر جمل بود و رجز خواند ولی
تیرها قسمت آن سرو دلاور شده بود
داغ او بر دل شاه شهدا آتش زد
پسر فاطمه غمدیده و مضطر شده بود
همه دیدند که شهزاده زمین گیر شده
شاه آماده ی یک روضه ی دیگر شده بود
تا زمین خرد حسین بن علی زد بر سر
اشک مولا سبب خنده ی لشکر شده بود
از عسل خواند و لب تشنه شهیدش کردند
گرچه لعل لبش از خون گلو تر شده بود
اسبها روی تنش نقش هلال آوردند
گل زیبای حسن ماه مکدر شده بود
زیر و رو شد تن او زیر سم مرکب ها
وسط معرکه یاد آور اکبر شده بود
قطعه قطعه شده و روی زمین پخش شده
همه اعضای تنش پاره و پرپر شده بود
استخوان بدنش زیر لگد ریخت بهم
در دل خون خدا محشر محشر شده بود
زلف او دست سنان بود و نگاهی به حرم
تشنه ی دیدن آن حضرت دلبر شده بود
وای از آن لحظه آخر که سرش را بردند
زائر پیکر او ساقی کوثر شده بود
من همین قدر بگویم که در آن شور و نوا
نیزه ای آمده و وارد حنجر شده بود …...
سعید مرادی