این خاک را با اشک توام کرده باشد
دستی که ما را کوزه ی غم کرده باشد
در سجده هایش آیه های “آه” می خواند
تا سینه را محراب ماتم کرده باشد
درمان نمی خواهد کسی که شک ندارد
این درد او را “خانه مَحرَم” کرده باشد
آنقَدر می ترسم که بار معصیت ها
روزیِ چشمان مرا کم کرده باشد
اندازه ی بال مگس را هم خریدند
چشمی اگر خرج مُحَرَّم کرده باشد
باور نمی کردند اهل این محلّه
این بی سر و پا را هم آدم کرده باشد
زهرا برایش فیضِ “کوثر” می نویسد
هرکس که چای روضه را دم کرده باشد
فردای محشر سربلند است آن که سر را
در پیش پای نوکرش خم کرده باشد
باید بمیرد آنکه مادر را کنارِ
گودال خونینش مُجَسَّم کرده باشد
ای کاش دست شمر یا دست سنان..نه..
گیسوی او را باد درهم کرده باشد
بردیا محمدی