خون می رود ز چشم ترم پای رفتنت
پشتم خمید پای تماشای رفتنت
ای با شتاب عزم سفر کرده صبر کن
خانه هنوز نیست مهیای رفتنت
یا از خدا بخواه بمانی و یا مرا
زنده مخواه فاطمه فردای رفتنت
نجوای سجده های تو عجل وفاتی است
همواره از خداست تمنای رفتنت
ذکر بریده ی تو گواه بریدن و
حال قنوت های تو گویای رفتنت
ای کاش زخم های تنت اینقدر نبود
تا ماندنت رقم بخورد جای رفتنت
با هر نفس به پیرهنت رنگ گل نشست
شد سرفه ها جواب معمای رفتنت
بسته کتاب عمرعلی را وداع تو
هربرگ آن رسیده به امضای رفتنت
هادی ملک پور