دیدار آفتاب سزاوار چشم توست
حتی خود حسین گرفتار چشم توست
در خواب ناز رفتی و کارش شروع شد
دست سه ساله ای که پرستار چشم توست
حالا چگونه دِین شما را ادا کنم
چونکه رقیه ای شدنم کار چشم توست
گردد طبیب و با نگهی میدهد شفا
هر سائلی که واله و بیمار چشم توست
با یک کلاف آمده ایم و تهِ صفیم
آنجا که خالق تو خریدار چشم توست
با گردش نگاه تو طوفان ز پا نشست
از آن به بعد نوح بدهکار چشم توست
*
تیر سه شعبه آمد و رفتی عجیب داشت
سر تا به پر نشسته به تالار چشم توست
عماد بهرامی