شعر مناجات با خدا

کرام الکاتبین

در جمع خوبانم ولی رسوا ترینم
کرده مرا با گریه کن ها هم نشینم
سر را به زیر انداختم تا که بگویم
شرمنده ی روی کرام الکاتبینم

خیلی برای بنده ی عاصی دعا کرد
از بی حیایی های من مولا حیا کرد
گفتم بدش می آید از صوت و صدایم
اما دوباره سائل خود را صدا کرد
.
هر چند از مولای خود فرار بودم
تنها برایش باعث آزار بودم
بخشید اعمال مرا رب کریمم
چون که محب حیدر کرار بودم
.
یک یاعلی گفتم بدم را خوب کرده
عشقش گناهان مرا مغلوب کرده
نزد خدا من که ندارم آبرویی
حب علی پیشش مرا محبوب کرده
.
خالی است دستانم ولی ارباب دارم
عشق حسینش شد تمام اعتبارم
یک سال شد کرب و بلا را من ندیدم
یک سال با درد فراقش بیقرارم
.
هستم اگر امروز پابست رقیه
آقا خودش کرده مرا مست رقیه
فهمید جایی را جز این خانه ندارم
قلاده ام را داد در دست رقیه
.
چکمه روی بال و پرش رفته سه ساله
در دست دشمن زیورش رفته سه ساله
می سوخت اما چادرش روی سرش بود
خیلی به زهرا مادرش رفته سه ساله
.
حالا به دیدارش پدر با سر رسیده
سر را بغل کرده است با قد خمیده
می گفت: بابا قاتلت موی مراهم
مثل خودت از پشت بدجوری کشیده

محمدمهدی شیرازی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا