آمدی و در نگاهت عشق سرگردان شده
باغ سرشار از گل و آیینه ها خندان شده
خاک تا افلاک دورا دورِ تو در حرکتند
کهکشان تا کهکشان یکباره دُرّافشان شده
نیمه ی ماه است امّا ماهِ کامل آمدی
از قدومت آسمانِ شهر گلباران شده
شانه های کوه پیشِ تو تواضع می کنند
وسعتِ لطفِ تو شرحِ سوره ی رحمان شده
آسمان از گوشه ی چشمت حکایت می کند
ابرها از برکتِ نامِ تو پُر باران شده
میزبان وقتی تو باشی غبطه دارم در دلم
خوش بحالِ آنکه پای سفره ات مهمان شده
در میانِ دستهایت آسمان جا می شود
آری از یک گوشه چشمت شمس هم تابان شده
نوری و هرگز ندارد انتهایی پرتو ات
جسمِ پاکت گر چه در بُعدِ مکان پنهان شده
ماه هر شب چهره بر خاکِ مزارت می نهد
روضه می خواند برایت آسمان گریان شده
ای که از روی تو شبهای جهان روشن شده
ای که با نامِ تو هر چه دردِ ما درمان شده!
هستی محرابی