شعر شهادت حضرت زهرا (س)
کوثرترین زلال ولایت
کوثرترین زلال ولایت سلام بر…
تو؛ ای تمام هستی و جان پیامبر
بغضت شکسته تر نشود بیش از این که هست
برخیز ای پریّ کمانم، زمین که هست
روضه ترین تویی و چنین پاگرفته ای
لبخند می زنی به من اما گرفته ای
چشمت خسوف دارد و آیات، خوانده ام
پوشیه می زنی تو و من مات مانده ام
ای ذوالفقار من، دو لبِ گفته های تو
زهرا چقدر پیر شده این صدای تو
برعکس لرزشت که کمی تندتر شده
گندم سرشتن تو چرا کندتر شده
خوابت نمی برد به گمانم ز درد کتف
سخت است حسِّ ماتم حالات سرد کتف
وقتی عصای تو شده دیوار خانه ات…
وقتی کلافه می شوی از کار خانه ات…
یعنی که بازوی تو توانی ندارد و
هی می کنی به شانه و دستت یکی به دو
یعنی که بیقراری زینب عجیب نیست
رنج قنوت دست تو هرشب عجیب نیست
پهلوی تو شکسته ترینم الی الابد
دارد نگاه تو به علی بسته میشود
رضا دین پرور