شعر مناجات با خدا

کوی عفو

کوی عفو

بهار آمده بار دگر خدا را شکر
رسیده موسم سود و ثمر خدا را شکر

تضرع سحر و اشک، رزق هر کس نیست
برای داشتن چشم تر خدا را شکر

اگرچه اشک زیادی نریختم اما…
همین که هست نمی مختصر خدا را شکر

گناه‌های بدی کردم و به لطف خدا
کسی ندید و نشد باخبر خدا را شکر

زبان اهل سخن قاصر است از مدحش
چه آورم به زبانم مگر خدا را شکر

شنیده‌ایم که از «کوی عفو» می‌گذرد
نشسته‌ایم سر این گذر خدا را شکر

کریم بود و به مهمانسراش راهم داد
نگه نداشت مرا پشت در خدا را شکر

مرا نشاند سر سفره گفت «بسم‌الله»
شنید حرف مرا تا سحر خدا را شکر

نیازمندِ خدا بی‌نیاز از خلق است
به اعتبار توام معتبر خدا را شکر

کتاب بندگی هر بزرگ را دیدم
نوشته بود به خون جگر خدا را شکر

اگر که راحتی زندگیم کمتر شد
گلایه‌ای نکنم، بیشتر خدا را شکر

به قبر اگر برسم «لا اله الا الله»
به درک قدر رسیدم اگر خدا را شکر

اگر که جلب رضای تو در نظر باشد
هرآنچه هم شود از هر نظر خدا را شکر

سعادتی است که در بارگاه آل‌الله …
به خادمی شده‌ام مفتخر خدا را شکر

به لطف امنیت کشتی نجات حسین
گذشته‌ایم ز موج خطر خدا را شکر

خدا بخواهد اگر اربعینمان جور است
اگر که جور شود این سفر خدا را شکر

آرش براری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا