شعر مناجات با خدا

گناهکار آمد

شب شد و ناله های طفلانه

کار این عبد بی پناه شده

طلب بخشش از تو یا الله

حرف مسکین رو سیاه شده

پرده پوشی تو فزون گشته

جراتم بیشتر شده به گناه

بندهای بی حیا شدم که مرا

میکشد نفس سوی هر بیراه

 

ایخ دا ای رحیم توبه پذیر

این عفوک ؟ گناهکار آمد

با عطوفت نظر نما یا رب

بندهی تو به حال زار آمد

 

دارویی تو ز نور بخشایش

مرهم این شکسته بالم کن

نکندمن ز چشمت افتادم

حق حیدر نظر به حالم کن

 

تن خود را به جای بندگی ات

در گناهان ببین که فرسودم

خوش به حال اهالی سحرت

کاش من عبد خوب تو بودم

 

من به خود هم دروغ می گویم

توبه هایم ز پایه اش سست است

امشب عهدی که با تو می بندم

نزده تا که آفتاب , شکست

 

توبه ای کن نصیب من پا را

سوی عصیان دوباره مگذارم

ترس باشد مرا ز تو هر روز

خیر باشد میان هر کارم

 

با علی آمدم قبول کنی

بار دیگر شوم تو را بنده

باز تکرار معصیت نکنم

یا الهی ببخش شرمنده

 

رحمت تو اگر نباشد من

زیربارم هلاک می گردم

توخودت وعده داده ای با اشک

برحسین پاک پاک می گردم

 

روز ی ام کن که یک شب قدری

به نجف یا که کربلا باشم

سحری میهمان در حرم

آن ذبیح من القفا باشم

رضارسول زاده

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا