شعر مناجات با خدا
یاربّ
از من ندیده است کسی بی پناه تر
روزم شده است از شب تیره سیاه تر
دست مرا بگیر که از خود فراری ام
راضی نشو ببینی ام ازاین تباه تر
زانو زدم مقابل تو چون اسیرها
این بار ازهمیشه ولی بی سلاح تر
مولای انت تعلم ضعفی عن البلا
آری به جزتو کیست به ضعفم گواه تر
هرگز ندیدم از تو کسی را کریم تر
هرگز ندیدم از کرمت دلبخواهتر
با اشک آمدم که شنیدم پسند توست
چشمی که میشود به ازای گناه، تر
یاربِّ انت اکرم مِنْ اَنْ تُضیعُنی
حالا که از همیشه شدم بی پناه تر
عالیه رجبی