یا حضرت عشق
شعرم به پیچ زلف تو باز احتیاط کرد
باید به راه حادثه ساز احتیاط کرد
ترسیدم از مقام تو گویم کشد به کفر
این شد که طبع قافیه ساز احتیاط کرد
بی اذن چشمهای تو صبحی نمی دمد
بی خود نبود پیش نماز احتیاط کرد
پیچیده ایم حسن تو در استعاره ها
باید برای گفتن راز احتیاط کرد
روزی رسان خلق زمین و هوا تویی
دستم بگیر تا ننوشتم خدا تویی
مجنون بیا که شرح جنونم کتاب شد
شکم ز حد گذشت و بدون حساب شد
سجاده ام به دور سرم چرخ می زند
دینم ز نقش روی که نقش بر آب شد؟
شک کرده ام به خویش که یا من عوض شدم
یا این که باز قبله نمایم خراب شد
گفتم چو حکم قبله ندارد نماز ما
آن سجده نیز جزو نمازم حساب شد
دیشب که زهد دامن شعر مرا گرفت
صحبت ز حد شرعی و حکم شراب شد
گفتم برو که صحبت چشم خمار اوست
یا حضرت شراب! اغثنی بلعل دوست
زهر است هر عسل که چشیدم بدون تو
غصبی است هر نفس که کشیدم بدون تو
دیگر مگو ز ماهیت و جوهر و وجود
من بر خدای خود نرسیدم بدون تو
گفتند این بهشت, زیارت دگر بس است
آقا! بهشت را نخریدم بدون تو
می گفت خضر کاسه آب حرم به لب
گویا سراب می طلبیدم بدون تو
حق با تو گفت: بس که گدا می رسد ز راه
دستی تکان بده که بریدم بدون تو
دنیا نخواستیم , خودت را به ما بده
از این زمانه خیر ندیدم بدون تو
من با صدای خش خش جارو کشان خوشم
“عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم”
شاعر؟؟؟