شعر مناجات با خدا

یا رب

دو سه شب مانده فقط، فرصتمان محدود است
رحم کن گرچه گدای تو گنه آلود است

وای بر من اگر امشب نخری بارم را
آه پس من چه کنم نفس خطاکارم را؟

هیچ کس مثل من خسته پریشان نشده
روزه‌هایم سپر آتش سوزان نشده

دانه دانه‌ گنه من شده صدها خروار
ماندم از فیض نمازی که قضا شد هربار

در سرم جز هوس و خواهش نفسانی نیست
خبری دیگر از آن سجده‌ی طولانی نیست

جای مظلوم، ستم‌پیشه هم‌آغوشم شد
از علی گفتم‌و اَیتام فراموشم شد

معصیت کم کم از این خانه مرا دورم کرد
خویِ دنیاطلبی بود که مغرورم کرد

سَیدی، صید شدم در شهواتم، الغوث
سخت دلواپس میزان‌و صراطم، الغوث

بی‌نوایم، به گدا نان‌و نوایی برسان
درد دارم چه کنم؟ زود دوایی برسان

نسخه‌ای نیست بجز گریه‌ی بر ثارالله
(هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم‌الله)

سر مولا به روی نیزه‌ی اعدا میرفت
ناله‌ی خواهر او بود که بالا میرفت

به همان گریه‌ی بیتاب، الهی العفو
به لب تشنه‌ی ارباب، الهی العفو …

 محمد زوار

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا