باده ای ناب تو از زلفِ پریشان داری
بی سبب نیست دگر این همه خواهان داری
رأسِ عشّاقِ فدایی تو به دامان داری
مثل من عبد گرفتار هزاران داری
* از عنایات شما عبدِ گرفتارم من *
التفاتی به منِ مستِ شراب آلوده
تا شوم فارغ از من ،به شما آسوده
وصلتان غایت و هر راه دگر بیهوده
کِی شود راه به جز اذن علی پیموده
* نیستم یوسف و اما سر بازارم من *
دیدن چهره یتان اجر عبادت دارد
کعبه از خاکِ قدومِ تو شرافت دارد
بعد لا حول و لا از تو حکایت دارد
در تعاریف ، خدا با تو قرابت دارد
* شکوه ای نیست که در حسرت دیدارم من *
نور الله چنان از رخ تو تابنده ست
مانده ام حیدر کرار خدا یا بنده ست
* نزّلونا * به میان آمده و آکنده است
غیر رب هر چه بنامیم تو را زیبنده ست
* عاجز از وصف تو ای حیدر کرارم من *
ذوالفقاری به کف آورده زمین لرزان است
وای از آن تیغ که بالای سرش رقصان است
این که لشکر همگی از غضبش ترسان است
قتل مرحب به یدِ او چِقَدَر آسان است
* دائما مست از آن ضربه ی پیکارم من *
شیر قتال به چشمان حریفان حیدر
آیه عشق و تولاست به قرآن حیدر
مقتدا، سرور و آقای کریمان حیدر
آنکه زانو زده در پیش یتیمان حیدر
* تا دلی هست به قربانِ تو دلدارم من *
آنقدر مدح کنم تا که شوم مدهوشت
کی تمنا کنم از وصل ، بجز آغوشت…
معین بازوند