شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

یا مظلوم

من غیورم به خدا ناله به ذلت نکشیدم
پسرم ذبح شد از حرمله منت نکشیدم

سر اولاد مرا در بغلم زنده بریدند
من ولی رو به خدا دم به شکایت نکشیدم

شمر هو کرد ، سنان عربده زد ، حرمله خندید
هیچ روزی به خدا اینهمه غربت نکشیدم

گلوی اصغر و بازوی مرا تیر به هم دوخت
تیر را از گلوی دوخته راحت نکشیدم

تیر شرمنده‌ی من شد عمر سعد ولی نه
چه بلاها که از این حجم قساوت نکشیدم

بروم خیمه ، بمانم ، بروم دشت ، چه سازم
من سر اکبر خود این همه حیرت نکشیدم

چشم من خورد به چشمان رباب آه کشیدم
آه از هیچ کس اینطور خجالت نکشیدم

 وحید عظیم پور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا