یا مهدی
شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق آب شده
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»…
گناه کاریِ من،بین ما حجاب شده
چقدر پیش نگاه تو معصیت کردم
چقدر پیش تو این عاشقات خراب شده
به سیلی پدرانه همیشه محتاجم
که سربهراه شد آن طفل که عتاب شده
چقدر «آه» نوشتم..،به دست تو نرسید…
فراقنامهی من این چُنین کتاب شده
به غیر پشت در خانه ات کجا برود؟!
همان گدایِ سرافکندهیِ جوابشده
وصال یار..،به جز سوختن مُیَسَّر نیست…
بگو به شمع که پروانه ات مُجاب شده
درختِ «آب» نخورده ثمر نخواهد داد
دعا به لطف همین «گریه» مستجاب شده
برای بَرده خریدن به من اشاره بکن
به این سیاه بگو نوکرت حساب شده
تو را به خونِ علیاصغرِ حسین..،بیا
بیا که شیعه ی تو غرق در عذاب شده
سه شعبه خورد به مشکی و آبرویی ریخت…
رشید اهل حرم از خجالت آب شده
عمو کجاست ببیند به جای جرعه ی آب
طناب حرمله ها قسمت رباب شده
بردیا محمدی