شعر اربعینشعر محرم و صفر

بعد تو از آه من ز سر زندگی گذشت
چل روز میشود که به آوارگی گذشت

چل روز میشود که اسیرم , اسیر تو
عمرم مدام در پی دلداگی گذشت

چل روز بی تو , با همه ی قاتلان تو
سر بسته گویمت به همین سادگی گذشت

چل روز بین کوچه و بازار و مرد ها
بی تو چه زود آنهمه شهزادگی گذشت

یک لحظه یی نشد که زغم دورمان کنند
هرچه به ما گذشت به آزردگی گذشت

چل روز بی تو قدر چهل سال می گذشت
بدتر ز داغ گوشه ی گودال می گذشت

داغی گذاشتند به دلم بعد داغ تو
ماندم چگونه زنده ام از اتفاق تو

بعد از تو زود با طمع آمد سراغ من
آنکه گرفت با دم خنجر سراغ تو

رفتی چقدر با عجله گوشه ی تنور
دق کردم ای عزیز دلم با فراق تو

از بس به روی نیزه شدی محو دلبری
گردید سنگ کوفه رفیق ایاغ تو

کوچه به کوچه آمده بودن به روی بام
جمعی به اشتیاق منو , اشتیاق تو

وقتی که کارشان به تمسخر رسیده بود
افتادنت به دست تلنگر رسیده بود

دروازه بود و جمعیت و اضطراب … حیف
رأست نشد به نیزه برایم حجاب … حیف

یک نصفه روز گوشه ی بازار برده ها
آل یهود بر سر ما شد خراب .. حیف

دیدم که بر لبان تو چوب حراج زد
تو گرم آیه خواندن و آن با شتاب … حیف

حرصش گرفت و پرت شدی از درون طشت
دیدم دوید سمت سر تو رباب … حیف

تا سر زدی تو سرزده دیدم سه ساله ات
لب بر لبت نهاده و رفته به خواب … حیف

من پیر اگر شدم بخدا پیر تو شدم
عشقت مرا کشید که زنجیر تو شدم

تنگ غروب بود و دلم را گله گرفت
با قتل صبر از حرمت حوصله گرفت

چندین نفر , چند دفعه مقتل آمدند
جان تو را به عمد به چند مرحله گرفت

در ازدحام غارت تو خولی از کنار
خورجین به دست از بدنت فاصله گرفت

انگشتر عقیق تو را ساربان گرفت
چادر نماز فاطمه را حرمله گرفت

انداخت راه قافله را سمت خارها
فهمید تا که دخترکت آبله گرفت

بعد از تو زخم از کس و ناکس گرفته ام
رأس تو را ز دست همه پس گرفته ام

سید محمد هاشمی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا